بشکن ای دل که شکستن این زمان ،سزای توست
بنال ای بلبل دستان که صدای ناله ، صدای توست
بسوز و ببار ای چشم که جای فغان است
آن ویرانه که در سینه دارم ، مهربان جفای توست
خواهم که جان را تسلیم جانان نمودن
این جان و این تن ، همه به فدای پای توست
سوختم در فراق تو ای یار مهربان
این دود که بر آسمان شد ، آشیان صفای توست
نرگس های عاشق خشکیده و شقایق ها واژگون
باغبانا ، این همه حاصل از چون و چرای توست
روزها شب شد و آرزوها دشتی از سراب
منیرا بتابان نور خود ، دلم در انتظار جلای توست
دلم از تن برون شد، چون رمه از رمگاه
به دل شادم که این غم ، سبب شادی توست
مهربانم این گوی تو و این کاسه چشم خانه ام
بزن ضربه ایی که در حسرت ضربه چوگانی توست