چگونه میشود قـلـب داشـت، امـا نـبـخـشیـدش؟
چگونه میشود چشم داشت، اما فرو افتاده نگاه داشتش؟
چگونه میشود دســت داشــت، امـا در قــفــا پــنـهــان کــردش؟
چگونه میشود ماسه نبود، روان نبود، جاری نبود، وقتی که میشود؟
چگونه میشود جوانه نداد، شکوفه نداد، سبزه نبود، وقتی که میشود؟
چگونه میشود شبـنـم نـبـود، زلـال نـبـود، آییـنـه نبـود، وقتی که میشود؟
چگونه میشود نوازش نبود، نوازش نکرد، پریشان نکرد، وقتی که میشود؟
چگونه میشود پرنده نبود، رها نبود، آسمانی نبود، وقتی که میشود؟
چگونه میشود آدمی بـود، امـا در سـیـنـه سـنـگ پــرورانــد؟
چگونه میشود گوش کرد، اما نشنید؟
چگونه میشود نـگـــریــسـت، امــا نـدیـد؟
چگونه میشود زیست، اما دوست نداشت؟
چگونه میشود ادامـه داد، امـا خـالـی بــود؟
چگونه میشود بـــــــــود، امـــــا نــــبـــــود؟
چگونه میشود ایـــن هــمــه هــراســیـــد؟
چگونه میشود ایــن هـمــه تــنــهـــا بـــود؟
چگونه می شود ایــن هـمــه "مـــن" بـــود؟
دل نوشته ای از طرف یلدا
دارم آینه ها رو گم می کنم کم کم....
تو رو هر طرف رو می کنم می بینم...
نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی...
تو که لحظه لحظه حالم رو می دونی...
ا گه این بهارم بر نگردی خونه...
دیگه چیزی از من یادت نمی مونه....
من و رها کن از این فکر تنهایی....
تو نرفتی نه تو هنوزم اینجایی....
دارم از فکر تو از خودم رد میشم...
دارم عاشقی رو با تو بلد می شم...
به نام تنها وک تیمچار عشق
هنگامی که این نامه را می نویسم که لَپا پِشتی در کِلوم لینگ من تا ساق توی تیل
فرو رفته است. دلم اَنه برای تو تنگ شده که نگو و نپرس یادت هست که تو را
لبه هفت چشمه دیدم . خنده کردم مرا تحویل نگرفتی اَنه مرا غِظ گرفت که
میخواستم کَمِل کوفای شما را تَش بزنم. ای عقش من آنقدر تو را دوست داشتم که
هنگام صبح وقتی دستچرخ دِله گویی زور را می بردم چشمان تو را در لابه لای
گویی دیدم .